
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت وخاری پی شبنم نمی گردم
بلا گردان آن رندم که با زخم دو صد خنجر
به پیش هر کس و نا کس پی مرحم نمی گردم
در این دنیای تنهایی که لبریز است ز دیوانه
عجین سایه خویشم پی آدم نمی گردم

نظرات شما عزیزان:
مائده 
ساعت14:24---12 مهر 1390
سلام واقعا خسته نباشید وبلاگ بی نظیری داری اگه دوست داشتی من رو با اسم کانیا***خنده بازار لینک کنید و به من خبر بدید شما رو با چه اسمی لینک کنم مرسی
. 
ساعت13:27---14 تير 1390
هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست
هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!
عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!
دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.
نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،
شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.
تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست
کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست
بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ،
بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست.
تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق
چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست.
|